خلوتی عاشقانه

خلوتی عاشقانه

خلوتی عاشقانه

خلوتی عاشقانه

به خاطر تو بود و بس

 به خاطر تو بود و بس 

 در دل شب دعای من

 گریه بی صدای من

 بانگ خدا خدای من

 به خاطر تو بود و بس

 زخم زبان شنیدنم

 از دل شب خزیدنم

 طعنه به شب خریدنم

 به خاطر تو بود و بس

 

نهایت عشق

 چقدر سخته گل آرزوهات رو تو باغ دیگری ببینی

و هزار بار تو خودت بشکنی و

 اون وقت زیر لب بگی

گل من باغچه نو مبارک .....

پشتت رو بهش کنی و

 دونه های اشک گونه هات رو خیس کنه

اما مجبور باشی بخندی

تا نفهمه که هنوزم دوستش داری .......

و چقدر سخته تو چشای کسی زل بزنی

 که عشقت رو ازت دزدید....

     

تو

به جز حضور تو

هیچ چیز این جهان بیکرانه را جدی نگرفتم

حتی عشق را 

 

 

بشکن

بزن و برو عزیزم مث هر کس که زد و برد

طفلی این دل که همیشه به گناه دیگرون مرد

مهمم نیست که چه جرمی یا گناهی این سزاشه

باقی دلم یه مشت خاک همینم میخوام نباشه

عقده های یه شکستو خالی کن سر دل من

دیگه متروک مونده و سرد خاکه پیر ساحل من

میمیرم برات

نمی خوام بیای

 نمی خوام میون تاریکیه من تو حروم بشی

نمی خوام ازت نمی خوام مث یه شمع بسوزی واسم تا تموم بشی

برو تا بزرگی می خوام که فقط آرزوم بشی

 آرزوم بشی.   

آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم

از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم

تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم

شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم

عاقبت

در دل و جان خانه کردی عاقبت

هر دو را دیوانه کردی عاقبت

ای ز عشقت عالمی ویران شده

قصد این ویرانه کردی عاقبت

یار من

خوش است خلوت اگر یار یار من باشد

نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد

من این نگین سلیمان به هیچ نستانم

که گه گاه بر او دست اهرمن باشد