خلوتی عاشقانه

خلوتی عاشقانه

خلوتی عاشقانه

خلوتی عاشقانه

می روم

میروم شاید کمی حال شما  بهترشود                       

 میگذارم با خیالت روزگارم سر شود

   از چه میترسی برو دیوانگی های مرا                           

 آنچنان فریاد کن تا گوش عالم کر شود

 میروم دیگر نمیخواهم برای هیچکس                           

  حالت غمگین چشمانم ملال آور شود

باید این بازنده هر بار -جان عاشقم-                           

  تا به کی بازیچه این دست بازیگر شود

ماندنم بیهوده است امکان ندارد هیچوقت                   

   این من دیرین من، یک آدم دیگر شود

 

برایت می نویسم

فریاد کنم اندوه سال های نبودنت را

آنقدر از من دوری که برای رسیدن

تقویم قد نمی دهد

اما برایت می نویسم

از ته مانده غرورم

ودل تهی

و چشمهای منتظر

و دردی که با دیدنت تسکین می یابد

از همه وهمه که نشان نبودنت را میدهد

و تمام نامه ها را به آدرسی که ندارم پست خواهم کرد...

دیر سالی است که با یاد تو خرسندم و بس

دل به تکرار قدمهای تو میبندم و بس

گرچه تو بغض غزلهای منی؛ امّا

من یاد لبخند تو می افتم و میخندم و بس

دوست داشتن

            دوست داشتن !همیشه گـــفتن نیست     

                 گاه سکوت است و گاه نگــــــاه

            غـــــریبه ! این درد مشترک من و توست

                     که گاهی نمی توانیم

             درچشمهای یکد یگــرنگــــاه کنیم ... 

 

   
 

 بتی که از من ساخته بودی

نه از بزرگی من بود

و نه از دوست داشتن تو

فقط می خواستی

همیشه چیزی برای شکستن دم دست داشته باشی

 

 

خاطره ها

عشق ها می میرند

رنگ ها رنگ دگر می گیرند

و فقط خاطره هاست

که چه شیرین و چه تلخ

دست ناخورده به جا می مانند............

 

 

 

میروم که شاید ..........

به دیار دیگری میروم میروم که شاید کسی یادم کند...

شاید به یاد من کسی گریه کند...

شاید روزی که بفهمم کسی عاشقم هست...

دیگر عاشق نباشم....

چون دیگر نخواهم بود.....

برای کسی که هرگز یادم نکرد

برای کسی که هرگز یادم نکرد........

 

 

تا کی.........

 

 تا کی باید روزها را تنهایی سپری کنم

تا کی باید در انتظار بمانم که بیایی

تا کی باید از عطر نفس هایت دور بمانم

تا کی ازدلتنگیهایم با خود بگویم تا کی؟!!!

مگر تو صدای قلبم را نمیشنوی که از فرسنگها دورتر تورا میخواند

و انتظار قدمهای پاکت را میکشد..............



قرن بی وفایی

توی قلبت جایی واسم نیست نمی گم کسی رو داری

 

اما دیگه باورم شد که می خوای تنهام بذاری

 

دیگه دستاتو ندارم دیگه چشمات مال من نیست

 

اون نگاه جستجوگر این روزا دنبال من نیست

 

نمی گم داری می گردی دنبال یه عشق تازه

 

اما کوله بارو بستی در به روی کوچه بازه

 

تو می ری من نمی دونم که گناه من چی بوده

 

اما هر دلیلی باشه واسه رفتن تو زوده

 

چی بگم من از درونم تو همه چی رو می دونی

 

همه حیرتم از اینه چرا پیشم نمی مونی

 

من هنوزم نمی دونم تو مسافر کجایی

 

نمی دونم کجا میری توی قرن بی وفایی