نگاهم کن
با چشمانت صدایم کن
بگو با من که می مانی
بگو پاییز را هرگز
نمی خواهی نمی خواهی
اسیر غصه هایم من
اسیر دیو تنهایی
بگو شاید رها گردم
ز بی تابی زبی خوابی
بگو با من امید من
بگو شاید که شبها یم
ز خورشید دو چشم تو
سحر گردد رها گردم
در این صحرای تنهایی
در این شبهای بی فردا
تو گر با من بمانی من
گشویم بال پرواز را
هستی
سهشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1384 ساعت 12:39
Salam.
Khobi Khanoomi ?
webloget kheyli khoobe omidvaram ke hamishe movafagh bashi . hich vaght faramooshet nemikonam . moraghebe khodet bash .
dar panahe hagh .
bye .....
سلام خوبی از اینکه از وبلاگم دیدن کردی خوشحالم
تو هم موفق باشی
مراقب خودت باش